ـ سفر پاییز با جولان زمستان
« در سماع برگ ها »
برگ هایی از تنِ پاییز می
گردد جدا
در خیابان در سکوتی سرد می گردد رها
جامه ای دارد به تن با رنگ
های زرد و سرخ
یا که نارنجی نشان، رنگین کمانِ رنگ ها
تابلویی از هزاران نقش گشته
جلوه گر
در نمایشگاه رنگارنگی از صنع
خدا
*
باد، سرگردان و سرمست از سماعِ
برگ ها
سر دهد آوازهایی در همایون و نوا
باد، فرمانی برای رقص برگ
آورده است
از زمستان، پالتوپوشِ سپیدِ آشنا
اینک آغاز حکومت با نفس های
سپید
می رسد آخر تنفس های زردِ بی صدا
عباس رسولی املشی
شنبه 1 / 10 / ۱۳۹۷ - لنگرود
درباره این سایت