صبح نامه های
عباس رسولی املشی
« آرامشی از سپید »
صبح آمده و امید جاری شده است
آرامشی از سپید جاری شده است
با صبح پر و بال خودت را
بتکان
من مطمئنم که عید جاری شده
است
« حضرت آفتاب »
صبح است بیا از آب حرفی بزنیم
با دوست خود کتاب حرفی بزنیم
یک پنجره سمت آسمان باز کنیم
با حضرت آفتــاب حرفی بزنیم
« صبح »
می رفت شب و ستاره پرپر می زد
گه گاه سپیده كی سـر می زد
صبح از سفرش نفس ن می آمد
خورشـید به احترام او در می زد
عباس رسولی املشی
درباره این سایت