بهاریه های
عباس رسولی املشی
« لبخند بهار »
سرسبزی و برگ و بار معنی می یافت
آن مژده انتظار معنی می یافت
در گلدانم شکوفه ای کرد سلام
با لبخندش بهار معنی می یافت
« بهار »
آخر به سر انتظار كی می آید
هنگام وصال یار كی می آید
پژمرده شدم، طراوتی باید و
نیست
من منتظرم بهار كی می آید
« منظره بهار »
باغ و گل و سبزه زار تقدیم
شما
این نغمه جویبار تقدیم شما
با ما به تماشای طبیعت بنشین
صد منظره از بهار تقدیم شما
« نفس سبز »
دیدیم دگرباره شكوفا شدن تو
درگستره ی خاك هویدا شدن تو
ای فصل عزیزی كه پُر از خاطره
هستی
كی می رود از خاطره ها پا شدن تو
بیدار شد از خواب زمستانی خود،
خاك
با نغمه ی شورآور برپا شدن تو
این باغ چه زیبا شده از شوق حضورت
در باغ ببین این همه زیبا شدن تو
تصویر قشنگی كه كشیدی به طبیعت
پیدا ست نشانی ز هویدا شدن تو
دیدیم دمیدی به زمین ای نفس سبز
دیدیم دم سبز مسیحا شدن تو
عباس رسولی املشی
درباره این سایت