نور نامه های
عباس رسولی املشی
« محضرِ نور »
مرا بردار و از ظلمت جدا كن
دمی
با نور عرفان آشنا كن
ببر اندیشه ام را محضرِ نور
مرا هر شب تو مهمانِ خدا كن
« نور
مطلق »
كتاب معرفت را باز كردم
و
درس عشق را آغاز كردم
تو را ای نور مطلق دوست دارم
تمام عشق را ابراز كردم
« گرداب »
شبی رو جانب یكتا نكردیم
و دستی از دعا بالا نكردیم
فرو رفتیم در گرداب ظلمت
دریغا نور را پیدا نكردیم
« همسفر صبح »
تاریکی محض است و زمان منتظر صبح
کس
نیست در این تیره بکوبد به در صبح
دیری ست که از نور در این کلبه خبر نیست
دیری
ست که محروم شدیم از نظر صبح
ما منتظرانیم کسی از نسب نور
با
شوق بشارت بدهد از اثر صبح
تردید نداریم که این شب زدگانند
بس
واهمه دارند، بسی از خطر صبح
ای ابر که مغرور به سلطانی خویشی
خورشید
بیاید که شود همسفر صبح
تا کی دل خود را به شب تیره بدوزیم
ای حضرت موعود بیاور خبر صبح
عباس رسولی املشی
درباره این سایت