« آسمان» در
اشعار
عباس رسولی املشی
تا صدایم از نفس های زمین خالی
شود
واژگانی را ز جنس آسمان پاشیده ام
***
خویش را بر کَن که تا در
آسمان ها پَر کشی
از زمین تا بیکران تا بیکران ها پَر کشی
***
دوردست این افق نادیدنی ست
چیده شد تا آسمان دیوارها
***
یک پنجره سمت آسمان باز کنیم
با حضرت آفتاب حرفی بزنیم
***
در نگاهت دیده ام من، ردّپای
آسمان
با تو هستم ای كه هستی آشنای آسمان
در نگاهت دیده ام من، تو زمینی
نیستی
بی گمان هستی تو هم از بچّه های آسمان
عالم بالا سرای تو ست ای بالا
نشین
در كجا منزل گزیدی، در كجای آسمان؟
طعم عرفان می دهد ازچشم هایت
ای عزیز
از خدا با ما بگو ای اعتنای آسمان
آشنا با آسمان، ما را ببر تا
آسمان
ما ـ همین واماندگان ابتدای آسمان ـ
كاش با بال و پری ازعشق راهی
می شدیم
تا سرای نور و ایمان ، با دعای
آسمان
عباس رسولی املشی
درباره این سایت